سلام شیرینی زندگیم
قربونت بره مامان دلم برای وبلاگت تنگ شده بود. مامانی انگاری جفتی با هم چشم خوردیم. از تولدت تا همین امروز مریض بودم. اول تو مریض شدی بعد هم مامان. مریضی نگو، بگو درد بی درمون دور از جون تو مامانی یک آنفلانزایی شدم که هنوز هم خوب نشدم. هنوز دارم سرفه می کنم به حالت مرگ افتاده بودم یعنی اینقدر حالم بد بود که حتی نمی تونستم تو رو ببرم دستشویی . وای خدا چقدر سلامتی خوبه. خدا رو شکر تو خیلی اندازه مامان حالت بد نشد. به قول عمه بابا میگه اخه رهام جون پرستار داشته مامانش نداشته. دو تا پنی سیلین و کمی دارو رو به راه شدی. ولی مامان خیلی اذیت شد. واسه همین خوب نمی تونستم بیام تو وب. خوب یک عالمه خبر . اول اینکه مامان کار پیدا کرد. اونم یک جا...
نویسنده :
مامان پروانه
0:41